حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

به سلامتی .....

 
* به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :
اون رفیــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتی باختم گفت : من رفیـــــــــــــــــــــــــــقتم ......


*
به سلامتی دریاچه اورمیه...
نه بخاطر اینکه مظلومه فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه...
  )

*
به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه ی موهاش ریخته،
به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری ....


*
به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!
*به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند .
....


*
به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن....!


*
به سلامتی بیل!
که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.


*
به سلامتی سیم خاردار!
که پشت و رو نداره


*
به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه


*
به سلامتی آسمون که با اون همه ستاره اش یه ذره ادعا نداره
در حالی که یه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرویس کرده
...
*
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...

*
به سلامتی مداد پاک کن
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...

*
به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست
ولی هنوزم شکستن بلد نیست......
*

  بهسلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن

( با تشکر از دوست عزیزی که این متن را برای وبلاگمون فرستاد )

بدان که هر وقت کسی بدی می کند ، در آن لحظه بیمار است .

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .

علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.

جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟

و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟

بیماری فکری و روان نامش غفلت است.

و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده.

بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.

شعری که من عاشقشم ؛ فعل مجهول «سیمین بهبهانی »

بچه ها سلام ... صبحتان به خیر
درس امروز ما فعل مجهول است
فعل مجهول چیست می دانید؟
نسبت فعل ما به مفعول است


در دهانم زبان چو آویزی

در تهیگاه زنگ می لرزید
صوت ناسازم آنچنان که مگر
شیشه بر روی سنگ می لغزید


ساعتی داد آن سخن دادم
حق گفتار را ادا کردم
تا ز اعجاز خود شوم آگاه
ژاله را زآن میان صدا کردم


ژاله! از درس من چه فهمیدی؟
پاسخ من سکوت بود و سکوت
د ... جوابم بده کجا بودی؟
رفته بودی به عالم هپروت؟


خنده دختران و غرش من
ریخت بر فرق ژاله چون باران
لیک او بود غرق حیرت خویش
غافل از اوستاد و از یاران


خشمگین،انتقامجو،گفتم
بچه ها! گوش ژاله سنگین است
دختری طعنه زد که:نه خانم
درس در گوش ژاله یاسین است

 


باز هم خنده ها و همهمه ها
تند و پیگیر می رسید به گوش
زیر آتشفشان دیده من
ژاله آرام بود و سرد و خموش


رفته تا عمق چشم حیرانم
آن دو میخ نگاه خیره  او
موج زن در دو چشم بی گنهش
رازی از روزگار تیره  او


آنچه در آن نگاه می خواندم
قصه غصه بود و حرمان بود
ناله ای کرد و در سخن آمد
با صدایی که سخت لرزان بود


"فعل مجهول" فعل آن پدریست
که دلم را ز درد پر خون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت
مادرم را ز خانه بیرون کرد


شب دوش از گرسنگی تا صبح
خواهر شیرخوار من نالید
سوخت از تب برادر من
تا سحر در کنار من نالید

 

از غم آن دو تن ، دو دیده من
این یکی اشک بود و آن خون بود
مادرم را دگر نمی دانم
که کجا رفت و حال او چون بود


گفت و نالید و آنچه باقی ماند
هق هق گریه بود و ناله او
شسته می شد به قطره های سرشک
چهره همچو برگ لاله او


ناله من به ناله اش آمیخت
که غلط بود آنچه من گفتم
درس امروز، قصّه غم توست
تو بگو ، من چرا سخن گفتم؟


"فعل مجهول" فعل آن پدریست
که تو را بی گناه می سوزد
آن حریق هوس بود که در او
مادری بی پناه می سوزد؟

من از آن روز معلم شده ام !

سخت آشفته و غمگین بودم …
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را …
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند …

خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم!
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم ...
سومی می لرزید ...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود ...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید ...
"پاک تنبل شده ای بچه بد"
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"

بازکن دستت را ...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله ی سختی کرد ...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد ...
همچنان می گریید ...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ...

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن !

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید ...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش و یکی مرد دگر
سوی من می آیند ...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا ...

چشمم افتاد به چشم کودک ...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر …

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار از خود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام …
او به من یاد بداد درس زیبایی را ...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هــرگــز ...
هــرگــز.

گفتن «نه» جسارت می خواهد .


 
معمولاً رفتارهای اجتماعی را به سه گروه جسورانه‌، منفعلانه و پرخاشگرانه تقسیم می‌کنند. البته این تقسیم بندی برای سهولت فهم مطلب صورت می‌گیرد وگرنه رفتارهای اجتماعی بسیار پیچیده‌تر و متنوع‌تر هستند‌.

در رفتار پرخاشگرانه فرد با توسل به خشونت و انواع گوناگون پرخاشگری مقاصد و نیازهای خود را ابراز و سعی می‌کند با تجاوز به حقوق دیگران خواسته خود را مرتفع سازد یا حق خود را بگیرد. در رفتار منفعلانه فرد با انفعال‌، سکوت و تسلیم در برابر دیگران واکنش نشان می‌دهد و از ابراز حالات‌، احساسات و نیازهای خود باز می‌ماند و اجازه می‌دهد تا حقوق او توسط دیگران پایمال شود.

 با رجوع به این تعاریف مشخص است که رفتار جسورانه‌، مطالبه‌گرایانه یا قاطعانه تنها رویکرد سالم‌، انطباقی و سازنده‌ای است که باید در روابط بین فردی و انسانی اعمال شود. انواع رفتار مطالبه گرانه عبارتند از: بیان جسورانه،  درخواست جسورانه و رد جسورانه و قاطعانه یا توانایی نه گفتن که موضوع اصلی این نوشتار است‌.

در رد جسورانه هنگامی که از فرد درخواستی می‌شود که به هر دلیل مایل به پذیرش آن نیست، او باید بتواند آن را به  سادگی‌ و با  صداقت‌، صراحت و آشکارا رد کند بدون آنکه دستخوش احساسات و افکار منفی شود. هر  فردی باید  نه گفتن را حق خود بداند. هر‌کس حق دارد به‌خود احترام بگذارد، دارای نظرات و عقاید شخصی باشد و آنها را بیان کند. اولویت‌ها و انتخاب‌های خود را دنبال کند، به دیگران بگوید مایل است چه رفتاری با او داشته باشند و در قبال چیزی که می‌دهد چیزی را درخواست کند‌. پس ما حق داریم که نه بگوییم بدون آنکه دچار احساس گناه،  خشم یا شرم شویم و احساس خوبی هم درباره نه گفتن خود داشته باشیم. در حقیقت اگر حق نه گفتن را از افراد بگیریم آنها را از حق اظهارنظر محروم و انتخاب‌های آنان را محدود کرده‌ایم.

کسانی که همیشه در برابر درخواست دیگران بله می‌گویند غیر‌نواز خوانده می‌شوند. وضعیت کسی که  در شرایطی که باید نه گفته شود بله می‌گوید از 2حالت خارج نیست یا اصلاً نمی‌داند که باید نه‌بگوید یا می‌داند اما توانایی نه‌گفتن را ندارد. در حالت اول با نوعی ناآگاهی روبه‌رو هستیم که فرد حتی از افکار‌، احساسات و نیازهای خود آگاه نیست و بر‌شرایط خود اشراف ندارد. در حقیقت فردی منفعل‌، دنباله‌رو و وابسته است که مانند برده‌ای تسلیم نظریات و خواسته‌های دیگران می‌شود و مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیرد. حالت دوم که مورد بحث ماست‌، وضعیت کسی است که می‌داند باید نه بگوید ولی توانایی آن را ندارد و از این بابت رنج می‌برد و احساسات منفی را تجربه می‌کند.

حال باید دید علل این امر چیست و چرا بعضی‌ها در رد درخواست دیگران مشکل دارند؟ عدم‌توانایی نه گفتن به دلایل مختلف و در شرایط گوناگون روی می‌دهد‌. ترس از‌دست دادن یک رابطه یا یک فرد ازجمله این عوامل است‌. گاه فرد آنقدر کمرو و خجالتی است که نمی‌تواند نه بگوید و گاه به‌دلیل آنکه پس از نه گفتن دستخوش احساس گناه‌، اضطراب یا شرم می‌شود از این کار سر باز می‌زند. بعضی‌ها به فداکاری دائمی و بدون دلیل در حق دیگران عادت کرده‌اند و برخی هنگامی که مورد درخواستی قرار می‌گیرند فکر می‌کنند موهبتی به آنها اعطا شده است یا احساس مهم بودن می‌کنند‌. میل به راضی کردن دیگران‌، کسب تایید از غیر و تمایل به خوب جلوه کردن از عوامل دیگر غیر‌نوازی است.

بعضی‌ها هم اصلاً بدون آنکه درخواستی از آنها شده باشد یا مسئولیتی داشته باشند به‌صورتی مبالغه‌آمیز به دیگران محبت می‌کنند یا خدمتی انجام می‌دهند و در دام بله گفتن به هر قیمتی می‌افتند. اکثر موارد ذکر شده ناشی از باورهای غلطی است که در ذهن فرد وجود دارند. در بسیاری از موارد تداوم و حضور پررنگ این باورها و رفتارها نشان‌دهنده ریشه عمیق آنها در شخصیت افراد است. به عبارت دیگر بذر غیر‌نوازی در کودکی فرد توسط والدینی کاشته می‌شود که به کودک یاد می‌دهند در صورتی می‌تواند از عشق مشروط آنان بهره‌مند شود که به‌طور نامشروط از آنها اطاعت کند. به این ترتیب پیامی ناخودآگاه به کودک ارسال می‌شود که تنها راه احساس ارزش کردن و مورد تائید واقع شدن پاسخ مثبت به خواسته‌های دیگران است‌.

لذا اعتماد به نفس کودک رشد نمی‌کند و استحکام نمی‌یابد و از جسارت لازم برای تجربه آزادانه دنیای درون و بیرون بی‌بهره می‌ماند و مرزهای سالم روابط رعایت نمی‌شوند‌. مرز سالم در روابط فضا و حریمی است که به فرد احساس امنیت و ایمنی می‌دهد‌. این فضا در غیر‌نوازان شکل نمی‌گیرد و مرز خود و دیگران تشخص نمی‌یابد. کودک شخصیتی منفعل و وابسته پیدا می‌کند و والدین الگویی برای او می‌شوند تا در بزرگسالی هم پیوسته فکر کند که اگر موجبات رضایت و خشنودی دیگران را فراهم نکند‌، دیگران او را دوست نخواهند داشت. غیر‌نوازان فاقد یک منبع ارزش‌گذاری درونی برای داوری در باب ارزش اعمال خود هستند و ارزش‌گذاری آنان پیوسته باید توسط دیگران صورت گیرد.

عدم‌توانایی نه گفتن علاوه بر تخریب روابط و  شخصیت،  پیامد‌های منفی دیگری نیز دارد. اولاً موجب اتلاف وقت و از دست رفتن زمان می‌شود. زمان مهم‌ترین سرمایه ماست. لحظه‌ها و ثانیه‌های زندگی ارزش لذت بردن،  استفاده بهینه و رضایت بخش و برنامه‌ریزی‌های مفید و سازنده را دارند و نباید آنها را تباه کرد. مدیریت زمان یکی از مهارت‌هایی است که در دنیای امروز به کار‌گیری آن برای پیشبرد یک زندگی موفقیت‌آمیز ضروری است‌. با نگفتن نه ما این زمان محدود را به دیگران اختصاص و آن را از دست می‌دهیم و از پیگیری برنامه‌ها‌، اهداف و اولویت‌های زندگی خود باز می‌مانیم‌.

تکرار زیاد این امر سبب می‌شود شمار زیادی از  کارهای نا‌لازم در زندگی ما انباشته شود و ما را با احساس کمبود وقت روبه‌رو کند که به‌خودی خود منشأ ایجاد استرس‌، اضطراب و تشدید نگرانی است‌. ثانیاً آری گفتن به همه موجب می‌شود تا تأمین خواسته‌های دیگران بر ارضای نیازها و تحقق برنامه‌ها و اهداف ما اولویت پیدا کند‌. به این ترتیب ما عملاً از زندگی بازداشته می‌شویم چون برنامه‌ها و اهداف خود را دنبال نمی‌کنیم و در نهایت اشراف و آگاهی خود بر زندگی را از دست می‌دهیم و کنترلی برآن نخواهیم داشت.

ثالثاً وقتی می‌دانیم که باید نه بگوییم و آری می‌گوییم احساس خوبی پیدا نمی‌کنیم و از خودمان ناراضی هستیم که چرا شهامت لازم برای رد درخواست دیگری را نداشته‌ایم و دستخوش اضطراب‌، افسردگی و سایر حس‌های منفی می‌شویم و به‌اصطلاح اعصابمان خرد می‌شود،  خود خوری می‌کنیم،  تحقیر می‌شویم و حتی فکر می‌کنیم سرمان کلاه رفته است ولی جرات و توانایی دفاع از خود را نداریم‌. تجمع این احساسات منفی منجر به انواع آسیب‌های روحی و بیماری‌های روان تنی می‌شود.

پیامد منفی چهارم این است که در بسیاری از موارد درخواست‌های دیگران مبتنی بر سوءاستفاده از افراد است و روابط توأم با سوءاستفاده در اشکال گوناگون آن جهنمی است که افراد برای خود تدارک می‌بینند و در نهایت شخصیت و زندگی آنان را تباه می‌کند.

و بالاخره در پاره‌ای از موارد عدم‌توانایی برای نه گفتن می‌تواند پیامدهای بسیار خطرناکی  داشته باشد. همیشه در صفحه حوادث روزنامه‌ها داستان گروه‌های تبهکار و بزهکاری  را می‌خوانیم که برخی افراد منفعل‌، وابسته و دنباله‌رو عضو این گروه‌ها شده و دست به تبهکاری و جنایت زده‌اند چون توانایی تمرد از دستورات رهبر گروه را نداشته‌اند یا در بسیاری از موارد کسانی که نتوانسته‌اند در مجلسی دوستانه درخواست دوست خود را جهت مصرف ماده‌ای رد کنند آلوده به مواد‌مخدر شده‌اند. با گفتن یک کلمه ساده و 2حرفی نه، می‌توانیم از پیامد‌های منفی ذکر شده اجتناب کنیم و با استفاده بهینه از زمان‌، زندگی‌، اهداف و آرزوهای خود را پی بگیریم‌، منابع استرس را کاهش دهیم‌، اعتماد به نفس خود را استحکام بخشیم و بر احتمال موفقیت در زندگی بیفزاییم‌.

نه کلمه ساده‌ای است ولی  به کاربردن آن چندان ساده نیست‌. در حقیقت نه گفتن عمل ظریف و حساسی است و باید درست انجام شود و چگونگی انجام آن مهم است. در وهله اول باید به اصول مهارت مطالبه‌گری و جسارت که پیشتر ذکر شد توجه داشت یعنی رد جسورانه باید صریح‌، روشن‌، آشکار‌، صادقانه و توأم با حفظ احترام و حقوق دیگران صورت گیرد. کسی که همیشه در برابر خواست‌های دیگران بله می‌گوید و حالا می‌خواهد نه‌گفتن را جایگزین آن کند نیاز به تمرین دارد‌؛  تمرین نه گفتن‌، تمرین آری نگفتن و به‌تدریج تمرین درخواست کردن از دیگران‌.

این تمرین‌ها باید مبتنی بر یک چارچوب نظری صورت گیرد که آگاهی و اشراف فرد بر آن اساس شکل گرفته باشد‌. به عبارت دیگر در وهله اول فرد باید از مهارت خودآگاهی برخوردار باشد تا نسبت به افکار‌، احساسات‌، نیازها‌، برنامه‌ها‌، آرزوها‌، محدودیت‌ها و توانایی‌های خود اشراف داشته باشد و باورها و افکار خود را به‌نحوی منطقی و مستدل تنظیم کند‌. تغییر باورها و انتظارات غلط و غیرواقعی پیش‌شرط بروز رفتار جسورانه و مطالبه‌گرانه است؛ مثلاً اگر کسی فکر می‌کند نپذیرفتن درخواست دیگران فاجعه است و پیامد منفی دارد باید این تصور را تغییر دهد‌ یا اگر دیگری می‌اندیشد که تنها راه به دست آوردن تایید، محبت‌، احترام و عشق دیگران پاسخ مثبت دادن به خواست‌های آنان است باید از این باور دست بکشد‌.

نه گفتن را باید از موقعیت‌های آسان‌تر و با افرادی که راحت‌تر هستیم آغاز کنیم و به‌تدریج آن را به شرایط دشوارتر و اشخاص دورتر تعمیم دهیم‌. نه باید قاطع‌، محکم‌، کوتاه و صادقانه باشد و با استفاده از ضمیر ‌من ‌ و تکیه و تأکید برآن صورت گیرد‌.  باید از افعالی استفاده شود که نشان‌دهنده جدیت است مانند «من تصمیم دارم...»، «من می‌خواهم...»یا «من نمی‌خواهم این کار را بکنم» و با اعتماد به نفس و عاری از تردید‌، شک و دودلی بیان شود. نه باید محترمانه‌، صادقانه و واقعی جلوه کند و گستاخی و پرخاشگری را نباید با مطالبه‌گری و جسارت اشتباه گرفت‌.

بیان نه نباید همراه عذر و بهانه یا ابراز تأسف باشد‌. نه‌گفتن باید به‌صورت مستقیم و بدون توسل به رفتارهای حاشیه‌ای صورت گیرد. اگر در موقعیتی بودید که دادن پاسخ صریح دشوار است باید جواب قطعی را به تأخیر انداخت و مثلاً گفت در این باره فکر خواهم کرد. اگر پس از نه گفتن بازهم طرف مقابل اصرار ورزید شما نیز باید بر پاسخ منفی خود پافشاری کنید. ملازم‌های غیرکلامی باید در هماهنگی با بیان کلامی نه باشد؛ یعنی باید با تن صدای قاطعانه‌، مصمم و بدون لرزش درحالی‌که سر رو به بالا و بدن مستقیم است و تماس چشمی مستقیم با مخاطب برقرار است و با بیان کلامی به شرحی که ذکر شد،  نه گفت‌.

در پایان باید توجه داشت مسئولیت‌ناپذیری عمیقی که در جامعه ما نیز کم دیده نمی‌شود موجب آن است که برخی از افراد حتی وظایف عادی شغلی یا خانوادگی خود را نیز انجام ندهند و در پاسخ به ارباب رجوع یا در رابطه فردی نه‌گفتن ورد زبان آنها باشد. بدیهی است آنچه گفته شد در مورد کسانی است که در روابط خود با دیگران توانایی نه گفتن را ندارند و از این بابت ضربه می‌خورند و این  ربطی به منفی‌بافی و نفی‌گرایی اشخاصی ندارد که جز نه چیزی نمی‌گویند و چه بسا به دیگران ضربه هم می‌زنند
منبع : تعلیم وتربیت درعصرامروز