حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

15 اصل مهم برای یادگیری موثر

اصل اول: همه مى توانند یاد بگیرند
یک مربى باید همواره به این اصل مهم اعتقاد داشته باشد که هر فردى مى تواند یاد بگیرد. پس در گام نخست مربى نباید گروه سنى خاصى را با توجه به مهارت هاى شناختى‏،‏ هیجانى و رفتارى خاص مقایسه کرده و نشانه و دلیلى براى عدم یادگیرى در آنها پیدا کند.
اصل دوم: انگیزش براى یادگیرى
یک مربى باید این نکته را در نظر بگیرد که براى اینکه فردى بتواند مهارتى را یاد بگیرد، باید برانگیخته شود. مربى نقش مهمى را در برانگیختن‏، یادگیرندگان بر عهده دارد. او باید به گونه اى عمل کند که انگیزش براى یادگیرى با «ادارک» فرد از وضعیت خود، همراه باشد. به عبارت دیگر، مربى باید یادگیرنده را به گونه اى برانگیزد تا او بتواند نسبت به عدم کفایت رفتارى مهارت و دانش کنونى خود‏، آگاه باشد و در عین حال، تصویر روشنى از رفتارى که باید اقتباس کند‏ داشته باشد. در این صورت یادگیرنده انگیزش لازم را براى یادگیرى پیدا خواهد کرد.
اصل سوم: یادگیرى طى یک فرآیند فعال و پویا
مربى باید بداند که یادگیرى یک فرآیند فعال و پویاست و نه یک فرآیند انفعالی؛ یعنى او باید امکاناتى را فراهم سازد که یادگیرنده بتواند در گروه به فعالیت بپردازد و همراه دیگر افراد مشغول یادگیرى شود و نکات مهم را یاد بگیرد و به شکلى فعال در امر یادگیرى سهیم شود.
اصل چهارم: راهنمایى یادگیرنده
بعضى وقت ها، استفاده از روش آزمایش و خطا روشى بسیار وقتگیرى است؛ یعنى مربى نمى تواند یادگیرنده را به حال خود بگذارد تا او بعد از اینکه نتیجه را مشاهده کرد به خطاى خود پى ببرد.بنابراین مربى باید یادگیرنده را راهنمایى کند و لازم است اطلاعات مورد نیاز درباره یک مسئله را در اختیار یادگیرنده قرار دهد تا در این صورت، یادگیرنده قبل از اینکه مسئله را به طور ناقص یاد بگیرد و یا با خطا مواجه شود، اشتباهات خود را تصحیح نماید.
اصل پنجم: مواد و وسایل مناسب براى یادگیرى
مربى باید مواد و وسایل مناسب را که براى یادگیرى موضوع مورد نظر در اختیار یادگیرندگان قرار دهد و به این نکته توجه داشته باشد که در انتخاب مواد و وسایل یادگیرى دچار اشتباه نشود و مواد و وسایلى را براى یادگیرى انتخاب نکند که براى یادگیرندگان جنبه سرگرمى و بازى دارد.
اصل ششم: وقت کافى براى عمل درونى ساختن
مربى باید بعد از آموزش، به یادگیرنده وقت کافى بدهد تا عمل «درونى ساختن» تحقق پیدا کند، به عبارت دیگر به یادگیرنده فرصت کافى بدهد تا اصطلاحاَ به هضم مطالب آموخته شده بپردازد. زمانى که یک مربى به یادگیرنده این امکان را مى دهد که عمل «درونى ساختن» در او تحقق پیدا کند، موجباتى را فراهم کرده است که یادگیرنده نسبت به یادگرفته هاى خود، تسلط بیشترى پیدا مى کند و احساس آرامش نیز خواهد کرد.
گاهاَ دیده مى شود که یک مربى خود را براى تمام کردن برنامه هاى آموزشى تحت فشار احساس مى کند و به همین دلیل مى کوشد از همه لحظات موجود در برنامه آموزشى استفاده کند تا به یادگیرنده نکته تازه اى بیاموزد، غافل از اینکه این نوع استفاده از زمان و تحت فشار قرار دادن افراد براى یادگیری، نادرست است.بنابراین توصیه مى شود مربى بعد از آموزش، یادگیرنده را به حال خود بگذارد تا فرصتى براى درونى ساختن آنچه آموخته است، فراهم گردد.
اصل هفتم: استفاده از روشهاى متنوع یادگیرى
مربى باید از روشهاى یادگیرى متنوعى استفاده کند تا باعث خستگى یادگیرنده نشود. مربى مى تواند روشهاى یادگیرى را بر حسب مفید بودن آن براى یادگیرى یک مطلب خاص، تغییردهد و در مواردى که موثر بودن چند روش یادگیرى به یک میزان است، باید از همه روشها به نحوى استفاده کند که عامل خستگى و کسالت، مانع از یادگیرى موثر یادگیرنده نشود.
اصل هشتم: یادگیرى در جهت رضایت یادگیرنده
مربى باید همواره این نکته را در آموزش به خاطر بسپارد که یادگیرنده باید از یادگیرى رضایت حاصل کند. اگر یادگیرنده به این نتیجه برسد که یادگیرى باعث ارضاى یک یا چند نیاز او خواهد شد، کوشش و علاقه او براى یادگیرى بیشتر خواهد شد و در مقابل، اگر یادگیرنده معتقد باشد که یادگیرى موضوع مورد نظر براى او مفید نیست، بهترین وسایل و امکانات آموزشى نیز نمى تواند موجبات یادگیرى موثر را براى او فراهم سازد.
اصل نهم: تشویق یادگیرنده
مربى باید در مقابل رفتار درست یادگیرنده‏، به او پاداش مناسب بدهد و او را تشویق کند تا فرآیند یادگیرى در او تقویت شود. نکته اى در اینجا ذکر آن ضروریست این است که مربى باید براى یادگیرى موثر از پاداشهاى فورى و پاداشهاى طولانى مدت، به تناسب استفاده کند. مثلاَ مربى مى تواند به یادگیرنده بعد از آموزش یک موضوع در صورتى که یادگیرنده رفتار درست را از خود نشان داد، پاداشهاى فورى بدهد و همچنین بعد از اتمام دوره آموزشى مى تواند با ارزیابى و سنجش یادگیرنده پاداشى دیگر را براى او در نظر بگیرد.
اصل دهم: تعیین هدف و استاندارد
یادگیرنده باید بداند که براى چه هدفى یاد مى گیرد و میزان (استاندارد) یادگیرى او باید چه اندازه اى باشد. تا خود بتواند با در دست داشتن معیارها، پیشرفت خود را با آن مقایسه کنند و به قضاوت در مورد میزان پیشرفت خود در یادگیری، بپردازند. مربى در این خصوص مى تواند هدفهایى را براى یادگیرنده تعیین کند تا او براى رسیدن به این هدفها، کوشش کند.
اصل یازدهم: تشخیص سطوح مختلف یادگیرى
یک مربى باید همواره این نکته را در نظر بگیرد که یادگیرى سطوح مختلف دارد و براى هر سطح یادگیری، به زمان و روشهاى متفاوتى نیاز است. براى مثال وقتى مربى از یادگیرنده مى خواهد یک شعر ساده را به خاطر بسپارد، سطح یادگیرى با زمانى که از یادگیرنده مى خواهد یک مسئله ریاضى را حل کند، متفاوت است. بنابراین مربى باید سطوح مختلف یادگیرى را تشخیص دهد و براى هر سطح یادگیری، زمان کافى و روش مناسب را در نظر بگیرد.
به طور معمول در فرآیند یادگیری، چهار نوع سطح یادگیرى داریم؛
1- سطح اول که در پایین ترین سطح یادگیرى قرار مى گیرد مهارتهاى مربوط به پاسخ هاى حرکتی، به یاد سپردن و شرطى شدن ساده است.
2- سطح دوم که در سطحى بالاتر از سطح اول قرار مى گیرد مربوط به یادگیرى از نوع «انطباق و سازگاری» است که طى آن فرد دانشى را کسب و با محیط ساده، انطباق پیدا مى کند.
3- یک مربى با سطح سوم که در سطحى بالاتر از سطوح اول و دوم است زمانى مواجه مى شود که به یادگیرنده مهارتهاى مربوط به نحوه برقرارى ارتباط مناسب با دیگران را مى آموزد.
4- سطح چهارم که پیچیده ترین سطح یادگیرى است مربوط به تغییر «ارزشهای» افراد و گروههاست. این نوع آموزش به هشیارى و دانایى بسیار و نیز زمان طولانى نیاز دارد و در عین حال، فرآیندى بسیار دقیق و ظریف است.
اصل دوازدهم: یادگیرى گروهى و استفاده از جلسات بحث و گفتگو
یادگیرندگان دوست دارند که با افراد دیگرى در یک گروه بحث و گفتگو کنند و به عمل متقابل اجتماعى بپردازند. مربى باید برنامه هاى آموزشى خود را چنان تهیه و اجرا کند که یادگیرى گروهى را براى تعامل اجتماعى بهتر یادگیرندگان فراهم سازد و با استفاده از جلسات بحث و گفتگو, موجبات یادگیرى یادگیرندگان را فراهم نماید. ذکر این نکته هم مهم است که جلسات بحث و گفتگو مى تواند براى نشان دادن واکنش یادگیرندگان، تخلیه هیجانى آنان، رها شدن از خشم و نفرتى که ممکن است نسبت به یکدیگر پیدا کرده باشند، احساس دوستى و نزدیکى بین آنان و نیز براى روشن شدن مطالب یادگرفته شده موثر باشد. مربى مى تواند در یادگیرى گروهى از یادگیرندگان بخواهد که در مورد یک موضوع به بحث و گفتگو بپردازند و زمانى که در بین اعضاى گروه اختلاف دیدگاه و نظر به وجود آمد، از همین اختلاف نظر براى رشد یادگیرى در یادگیرندگان استفاده کند.
اصل سیزدهم: تفریح و سرگرمى همراه یادگیرى
مربى باید این اصل را به خاطر بسپارد که یادگیرنده علاقمند است در عین اینکه یاد مى گیرد، تفریح و سرگرمى نیز داشته باشد تا مقدارى از نیروى هیجانى و بدنى خود را صرف کند. بنابراین توصیه مى شود مربیان براى یادگیرندگان محلى را براى انواع ورزشها اختصاص دهند و با اختصاص محلى براى نمایش فیلم هاى آموزشى و فیلم هاى سرگرم کننده و نظایر آن، علاقه و انگیزش یادگیرندگان را براى یادگیرى بیشتر، افزایش دهند.
اصل چهاردهم: آموزش عملى همراه با آموزش نظرى
یک مربى باید در فرآیند یادگیرى از آموزش هاى صرفاَ نظرى براى آموزش یادگیرندگان اجتناب نماید و این نکته را در نظر داشته باشد که نباید همه اوقات یک دوره آموزشى صرف بیان نظرى مطالب شود، بلکه باید یادگیرندگان را درگیر آموزش هاى عملى نیز ساخت تا یادگیرى به طور موثر صورت پذیرد.
اصل پانزدهم: پاسخ به پرسشهاى اساسى یادگیرى
گاهاَ مشاهده مى شود که در فرآیند یادگیرى یک مربى به طور دقیق نمى داند که یادگیرندگان باید چه مهارتهایى را یاد بگیرند و هدف از آموزش یادگیرندگان چیست؟ همین ناآگاهى مربى باعث مى شود که یادگیرى به صورت موثر و اثربخش نباشد. اما زمانى که مربى بداند که یادگیرندگان باید چه چیزى یاد بگیرند، یادگیرى اثربخش و مفید خواهد بود. یک مربى براى اینکه در این خصوص موفق باشد باید به پرسشهاى زیر قبل از آغاز آموزش یادگیرندگان پاسخ گوید:
1- یادگیرى در کدام جهت باشد؟
2- طى فرآیند یادگیری، باید نسبت به حل کدام مسایل و مشکلات تاکید شود؟
3- کدام دانشها، معلومات و مهارتها باید کسب شوند؟
4- چه مطالبى باید به یاد سپرده شوند؟
5- کدام نگرشها یا طرز تلقى ها باید تغییر کند؟
6- کدام کردارها، اعمال یا رفتار یادگیرندگان باید تغییر یابند یا اصلاح شوند.
7- پرورش قدرت خلاقیت یادگیرندگان در چه زمینه هایى مورد توجه است؟

نوشته شده توسط کریم سعید شعبانلو

مبانی نظری روش تعاملی تدریس(روش فعال

متخصصان و نظریه پردازان متعددی از تدریس تعاملی حمایت کرده اند . با حرکت فکری که توسط ژان ژاک روسو شروع شد و به انقلاب کپرنیکی تعلیم وتربیت نامیده شد،کودک به صورت هسته مرکزی فعالیتهای تربیتی درآمدومتفکرانی چون هال ودیوئی رشد ذهنی آدمی را قبل از هرچیز زاییده فشار درونی دانسته و انسان را ذاتا موجودی فعال دانستند که در جریان امور دخالت می کند تا دوام عمل خویش را تضمین کند.(شکوهی،1373) جان دیویی می گوید کلاس درس باید آیینه جامع ، وسیع و آزمایشگاهی برای یادگیری زندگی واقعی باشد . وهسته اصلی جریان تدریس باید ترتیب شرایط ومحیطی باشد که دانش آموز بتواند در آن به تعامل بپردازد. (به نقل از جویس،1371)ژان پیاژه نیز معتقد بود که تصورات واعمال منطقی ذهن وبطور کلی هوش آدمی زاییده اعمالی است که شخصا انجام می دهد.(شاتو،1372)همچنین معتقد بود که اگر دانش آموز برای رسیدن به حقیقتی سه روز وقت صرف کند تا آن را شخصا کشف کند بصرفه تر از آن است که همان حقیقت را دریک ربع ساعت برایش توضیح دهیم.(شکوهی،1363) ادوارد کلاپارد نیز بر اساس "نظریه تعلیم وتربیت تبعی" خویش می گوید کودک باید به عنوان هسته مرکزی برنامه ها وروشهای آموزشی در نظر گرفته شودوتربیت خود به عنوان انطباق تدریجی فرایندهای ذهنی با اعمالی که زائیده خواسته های معینی هستند ملحوظ گردد.(شاتو،1372) روانشناسان شناختی در فرایند یادگیری به دانش آموزان چون پردازش کنندگان اطلاعات می نگرند. کسانی که تجربه می کنند ، برای حل مسائل به جستجوی اطلاعات می پردازند و در ساختار ذهن خود آنچه را برای حل مسائل جدید مفید تشخیص می دهند ، به کار می برند ."ساخت گرایان" نیز به نوعی از این نگرش حمایت می کنند . به اعتقاد آنها یادگیری همیشه یک فرایند فعال ادراک حاصل از تجربه است و این فرایند بسیار تحت تاثیر معرفت قبلی قرار دارد . در نتیجه در هر موقعیت تدریس- یادگیری سطح اشتراک معلم و دانش آموزان تعیین کننده میزان و کیفیت یادگیری است .(شعبانی،1382)

هولفیش واسمیت به نقل از شریعتمداری(1371) ازکسانی هستند که بر نقش آموزش دربالا بردن ظرفیت افراد وهمچنین توانایی تجزیه وتحلیل اطلاعات،افکار،عقایدوارزشهای آنها تاکید دارند.آنها شناخت راتنها محصول تعامل محیط وحواس نمی دانند،بلکه آن را نتیجه تجربه وتعامل می دانند. به اعتقاد "آیزنر"، تنها هدف تعلیم و تربیت بایدتقویت مباحثه ومناظره در کلاس باشد . معلمان باید بیشترین فرصت را برای تحقق چنین اهدافی در اختیار دانش آموزان قرار دهند مدارس باید تفکر دانش آموزان را در زمینه آنچه می بینند ، می شنوند و می خوانند پرورش دهند . در تدریس تعاملی یا فعال ، یادگیری امری شخصی درونی و در بیشتر موارد اختیاری و آگاهانه است که خود یادگیرنده ، بدون کمک یا با کمک یاددهنده ، آن را انجام می دهد.امروزه تحقیقات در زمینه فرآیند یادگیری عمقی و درونی شده ، این حقیقت را تاییدمی کند که یادگیری در فراگیران نتیجه درگیری واقعی بین یادگیرنده و تجربه مورد مطالعه است . به عبارت دیگر ، یادگیرنده باید همان گونه که تجربه یادگیرنده را تغییر می دهد بر تجربه اثر بگذارد و آن را تغییر دهد .

پیاژه در زمینه ماهیت یادگیری در کودک معتقد است که با نگاه کردن به یک شی نمی توان درباره آن چیزی آموخت ، مگر آنکه یادگیرنده به صورت فعالانه با آن شی دست ورزی کند وبر آن فعل و انفعالات مداومی انجام دهد . پیاژه یادگیری در انسان را نتیجه تعامل دو فرایند درون سازی و برون سازی می داند که سبب پدید آمدن ساختهای جدید شناختی می گردد . (کریمی،1373)

در ابتدای این قرن جان دیوئی معلمان را تشویق کرد که برای بررسی وحل مسئله دانش آموزان را به گروه هایی تقسیم کنند.در دهه 1960 میلادی مورتون دوچ که مثل دیوئی ادانشکده تربیت معلم در دانشگاه کلمبیا بود،نیز کار خود را باتحقیق وترویج مدل های همیاری در یادگیری شروع کرد.پژوهش در مورد همیاری در یادگیری در دهه 1970 میلادی نیز ادامه داشت.ودر دهه 1980 تهیه مدلهایی که بهترین آموخته ها را از پژوهش عملی کند،مورد توجه بسیاری از استادان دانشگاه واقع شد.راجر ودیوید جانسون در دانشگاه مینه سوتا،رابرت سالوین در دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور مری لند،نیل داویدسون در دانشگاه مری لند و اسپنسرکاگان که پیش تر در دانشگاه کالیفرنیا در ریورساید بود واکنون مدیر منابع برای معلمان در سان جوان کپیستراتو کالیفرنیاست،نامدارترین چهره های این گروه اند.افراد بسیار دیگری نیز در به وجود آوردن مجموعه روبه رشد تحقیقات وتجارب عملی یادگیری از طریق همیاری سهیم اند،ازجمله می توان از نانسی وتئودورگریو،الیوت آندرسون،نانسی شندویند،اسکلومو وییل شاران و پاتریشاروی نام برد.(الیس و والن،1379)

تحقیقات زیادی وجود دارند که اثربخشی الگوی تعاملی را در بهبود روابط میان گروهی،سیالی کلام ،سیال سازی ذهن وعزت نفس،تفکر سطح بالا،نگرش وانگیزش نشان می دهند.(اسلاوین،مک کیچی وکولیک به نقل از شعبانی،1382)

بنابراین ، می توان چنین نتیجه گرفت که کودک تنها زمانی چیزی رابه طور درونی شده و عمیق یاد می گیرد که به طور خود آگاه و فعالانه در آن به فعالیت ذهنی و عینی بپردازد و خود از آن کوششها نتیجه گیری کند. همه این مبانی نظری ودهها پژوهش دیگر ضرورت استفاده از روشهای فعال وتعاملی تدریس را مشخص می نماید.امید است بکارگیری این روشها مدنظر کلیه معلمان عزیز وهمکاران گرامی قرارگیرد.تا شاهد کلاسهای درس پرجنب وجوش ودانش آموزانی فعال و پویا باشیم.

عزت نفس و روش های افزایش آن در دانش آموزان

یکی از دلایل عمده بسیاری از اختلالات رفتاری و شخصیتّی در کودکان و نوجوانان، ضعف در اعتماد به نفس و احساس خودارزشمندی (عزت نفس) است، بنابر این امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از این اختلالات، پرورش و تقویّت احساس عزت نفس و اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان، نقش بسزایی ایفا می کند. از این رو با توجه به اهمیّت عزت نفس در رشد شخصیت و سلامت روانی کودکان و نوجوانان، در جهت تقویت و افزایش آن، موارد زیر به والدین و دست اندرکاران تعلیم و تربیّت توصیه می شود:

1-روحیه دینی و ایمان مذهبی را در کودکان و نوجوانان تقویت کنید.

2- سعی کنید در برخورد با کودکان و نوجوانان، توانمندی های آن ها را مورد نظر قرار دهید، نه ناتوانی ها را.

3- زمینه کسب تجربه های خوشایند از فعالیت های مستقل و آزاد را برای آن ها فراهم کنید.

4-تجربه های موفقیت آمیز آنان را افزایش دهید.

5-قدرت تحمّل کودکان و نوجوانان را برای مواجه شدن با ناکامی های احتمالی افزایش دهید.

6- رفتار مصمّم و مطمئن و در عین حال مطلوب کودکان و نوجوانان را تقویت کنید.

7- کودکان و نوجوانان را در کنترل احساسات و عواطف خود یاری دهید.

8-مهارت های اجتماعی کودکان و نوجوانان کمرو و فاقد اعتماد به نفس را افزایش دهید.

9- آنان را با الگوهای رفتاری مطلوب آشنا کنید.

10-از انجام هر گونه رفتار تنبیهی و تحقیرآمیز درباره ی دانش آموزان خودداری کنید.

11- از مقایسه کردن دانش آموزان بپرهیزید و تفاوت های فردی را مورد نظر قرار دهید.

12-در برخورد با کودکان و نوجوانان، ملایم و منطقی باشید.

13- اجازه ابراز وجود را به دانش آموزان خویش بدهید و به نظریات آن ها احترام بگذارید.

14- نظریات خویش را به دانش آموزان تحمیل نکنید و آن ها را به صورت ساده و عینی، قابل لمس و درک برای آنان توضیح دهید.

15- به دانش آموزان درحد توانایی هایش مسئولیت بدهید.

16- در انجام کارهای روزانه، آن ها را هدایت، ارشاد و تشویق کنید.

17- به آن ها در حد لزوم اجازه فعالیّت و بازی دهید.

18-در برخورد با آنان حالت پذیرندگی، و نه طردکنندگی داشته باشید.

19- از وابسته کردن بیش از حد دانش آموزان به خودتان بپرهیزید.

20- آن ها را هیچ گاه با موضوعات خرافی نترسانید.

21- بین دانش آموزان تبعیض قائل نشوید و با آنان یکسان رفتار کنید.

22-هر چه که آن ها می خواهند به راحتی و سریع در اختیار شان نگذارید، به او فرصت دهید تا ارزش به دست آوردن و لذّت استحقاق داشتن را درک کند.

23-نسبت به احساسات و عواطف کودکان یا نوجوانان خود، بی تفاوت نباشید، آن ها را به گرمی بپذیرید و تا حد امکان آن ها را یاری کنید.

24-با آن ها همانند دوستان صمیمی رفتار کنید.

25-توجه داشته باشید که مشاجرات لفظی در خانه (میان پدر و مادر) در روحیه یا رفتار کودک یا نوجوان منعکس می شود.

26-به سرگرمی ها و تفریحات مناسب در زندگی کودکان اهمیت دهید و نسبت به آن ها بی تفاوت نباشید.

27-محبّت شما نسبت به فرزندتان به صورت تظاهرات سطحی ابراز نشود. خالص ترین و سالم ترین محبت در تلاشی که به طور روزمره برای اعطای اعتماد به نفس و استقلال به فرزندتان به عمل می آورید، جلوه گر می شود.

28-در محبّت کردن به کودکان، راه افراط یاتفریط را در پیش نگیرید، محبت متوسط توأم با صمیمیّت، اثر فراوانتری دارد.

29- به فرزندتان احساسی بدهید که بداند دوست داشتنی و قابل احترام است، اما هرگز با او نوزادوار رفتار نکنید.

30-توقعات کودکان را در حدّ معقول و درست برآورده سازید.

31-هیچ گاه آن ها را با القاب نامناسب صدا نزنید و از مسخره کردن آن ها به طور جدی بپرهیزید.

32- در پرورش استعدادهای بالقوه دانش آموزان جدیّت به خرج دهید.

33-در شرایط آموزشی، بر فعالیت دانش آموزان در یادگیری تأکید شود نه بر پیشرفت آنان، زیرا تأکید بر فعالیت یادگیری، به جای تأکید بر درستی و نادرستی پاسخ، برانگیزنده ی کوشش های دانش آموزان است.

34-رقابت میان دانش آموزان برای کسب نمره کاهش یابد. تحقیقات نشان داده است، در موقعیّت های آموزشی که میان دانش آموزان رقابت وجود دارد، حتّی دانش آموزانی که عزّت نفس بالایی دارند، با شکست روبه رو می شوند و به دنبال آن انتقاد از خود در آن ها افزایش می یابد.

35- برای آن که کودکی با عزّت نفس بالا پرورش دهیم، باید خود دارای عزّت نفس شایان توجّهی باشیم

عوامل موثر در اجرای روشهای فعال تدریس

بررسی عوامل موثر در اجرای روشهای فعال تدریس


درفرآیند تعلیم و تربیت دانش اموز بعنوان مرکز ، محور و قطب تمام مراحل مطرح می شود. معلم نیز در این روندبه عنوان انسانی خط و مشی گذار و هدایت کننده، مشخص است با منطقی خاص که تلاش وی به حداکثر رساندن بازده ها و یافتن راه حلی رضایت بخش است.












بررسی عوامل موثر در اجرای روشهای فعال تدریس











درفرآیند تعلیم و تربیت دانش اموز بعنوان مرکز ، محور و قطب تمام مراحل مطرح می شود. معلم نیز در این روندبه عنوان انسانی خط و مشی گذار و هدایت کننده، مشخص است با منطقی خاص که تلاش وی به حداکثر رساندن بازده ها و یافتن راه حلی رضایت بخش است. انسانی که به مددسیاست گذاری خاص خود و با استفاده از اهرمهای تاثیرگذار به این فرآیند عمومی جهت می دهد وبالاخره به رفتار دانش آموز شکل می بخشد و باید بپذیریم که نقش ظریف و قابل توجه وی به حدی است که بدون وجود او تصمیم گیری در هیچ فرآیندی تحقق نمی یابد .

روشهای تعلیم و تربیت به مثابه کالبدهایی هستند که معلم در این روند به آنها روح می بخشد و فعالشان می کند. وی با در نظر گرفتن باورها ، تلقی ها و اندیشه هایی که محرک و شکل دهنده ی اندیشه و رفتار دانش آموزمی باشد ، اثرات و پیامدهای ناشی از این روند را در امر تعلیم و هدایت دخیل کرده و به ادامه اثر گذاری خود در این جریان تاکید می ورزد . در اینجا نکته قابل ذکر اینست که در جریان هدایت معلم، تاثیر گذاری جمعی دانش آموزان نیز نقش عمده ای ایفا می کند و تعامل بین آنان ، فارغ از چگونگی اعتقادات و ارزشهای شخصی آنها نیست . هرگاه در مجموعه ای ، ارزشهای یکسانی حاکمیت داشته باشد، سیاست گذاری با سهولت انجام می پذیرد و زمانی که تضاد ارزشی بین اجزای یک مجموعه باشد موجب می شود مساله دستخوش مشکلات و موانع بسیار گردد .

دانش آموزان ارزشهای خود را از مذهب ، خانواده ، اجتماع ، فرهنگ و محیطی که در آن زندگی می کنند اخذ می نمایند. ارزشها در طول زندگی شکل گرفته و تغییر و تحول می یابند .

بدین ترتیب با دخالت آموزشهای فرهنگی در جریان تعلیم و تربیت می توان برخی از ارزشها را از جمله پذیرش نقش موثر معلم به سمت خاصی متمایل، پاره ای را تقویت و بعضی را تضعیف کرد . یکی از مهمترین موارد در این زمینه که ممکن است جریان آموزش را تحت تاثیر قرار دهد محدودیتهای روش های تدریس از جمله روش کنترل خود و یاروش تفکرخلاق می باشد که در ذیل به آنها اشاره می شود:

۱) تصمیم گیری های موثر و انتخاب یک روش موفق در ایجاد انگیزه دانش آموزانی که نمی توانند همگام با سایرین پیش بروند ، از نظر زمانی وقت بیشتری را طلب می کند و اصطلاحاً زمانبر می باشد . بدین جهت در پاره ای موارد که مساله زمان حساس است و محدودیت زمانی وجود دارد انتخاب روش مشورتی و گروهی و قراردادن دانش اموزان بدون انگیزه در ساختار آموزش موثر است . در اینجا باید متذکر شد که اگر چه ممکن است مرحله تجزیه و تحلیل و انتخاب در تصمیم گیریهای گروهی در مقایسه با روش فردی به زمان بیشتری احتیاج داشته باشد . اما تصمیمات اتخاذ شده در ایجاد انگیزه گروهی از غنای بیشتری برخوردار است و اجرای آن سهلتر و دارای ضمانت اجرایی بیشتری است و به خاطر این امتیاز ، زمانبری این شیوه قابل توجه و توجیه است .

نکته دیگری که در تصمیم گیری و ایجاد انگیزه جمعی قابل یاد آوری است هدف شرکت کنندگان در گروه تصمیم گیری است . اگر دانش آموزان با هدف حل مشکل به اظهار نظر نپردازند وصرفاً بر نظر خویش پافشاری کنند ،تششت آراء ایجاد می شود و تصمیم گیری در عمل دچار مشکلات زیادی می گرددو به نتیجه مطلوب منتهی نخواهد شد . البته وجود معلم بعنوان تصمیم گیرنده نهایی و یا استفاده از قانون اکثریت می تواند راه حلهایی برای رهایی از این گونه بن بستها در جریان آموزش باشد .

فشار گروهی و اثرات آن از سوی جمعی از دانش اموزان در این روش ، از جمله مشکلاتی است که در این نوع فرآیند مشاهده می شود . دانش آموزان تحت تاثیر فشار گروهی خاص ممکن است نظراتی ناخواسته ، درونی نشده و سطحی ارائه دهند که بر اثر فشار گروه به آنان تحمیل گردیده است. در چنین حالتی روند آموزش اثر بخش نیست . محرکهای مختلفی در گروه بر تصمیمات و نظرات جمعی تاثیر می گذارد که از آن جمله است محرکهای عمومی که با پذیرش افراد بدون انگیزه در گروه برای همه اعضاء به وجود می آید و محرکهای اختصاصی که از طریق حمایت یا عدم حمایت از یک فرد در گروه ایجاد می شود،و همه در روند آموزش اثر گذاشته و به آن جهت می دهد .

۲) از مشکلات و محدودیتهای دیگر در روشهای تدریس موفق از جمله روش تدریس کنترل خود، بعضاً کوتاه نگری و عدم توجه به آینده های دور در جریان تدریس از سوی معلم می باشد .

معلمان گرایش دارند که به اخذ تصمیمات و روش هایی در ایجاد انگیزه دانش آموزان بپردازند که نیازهای معمولی وزودرس آنان را ارضا نموده ، نتایجی قریب الوقوع و کاملا پیش بینی در برداشته باشد . آنان می کوشند تا از تردیدها، احتمالات مبهم ومخاطراتی که حاصل دورنگری و تصمیم گیری های بلند مدت است حذر کنند و به تصمیماتی دست بزنند که در مورد آینده نزدیک است .

از این رو بعضی از آنان بیشتر به ارضای نیازهای مقطعی و انتشارات و توقعات فعلی و جاری توجه نشان داده ، پاسخگویی به آنها را هدف اصلی خود می پندارند. بنابراین به برنامه های دراز مدت کمتر حساسیت نشان می دهند. شاید پیچیدگی و دشواری این برنامه ها عاملی است که هدایت کنندگان را به آینده های زودرس متمایل می کند و از توجه به اثر بخشی آتی بازشان می دارد .

۳) فقدان دید کلی نگر مشکل دیگری است که در اثر بخشی روند تدریس مانع ایجاد می کند .

هر گاه معلمین به یک جنبه از مساله در ایجاد انگیزه فردی یا گروهی توجه کنند و از سایر جنبه ها غفلت ور زند، نتیجه ای ناقص حاصل می شود که امکان توفیق آن بسیار اندک خواهد بود . در تصمیم گیری و هدایت، عدم توجه به محیطهای مختلف موثر بر موضوع تصمیم ، مانند محیط فرهنگی و اجتماعی ، اقتصادی ، اقلیمی ، جغرافیایی و حتی فنی موجب می شود تا خط ومشی گذاری حاصل از نقطه نظر هر محیطی که به آن توجه نشده باشد ، آسیب پذیر گردیده و در اجرا دچار مشکل گردد . فی المثل خط ومشی ای که در آن به محیط ارزشی و فرهنگی فراگیر توجه نشده باشد در ایجاد انگیزه و یا دستور کار عملی مورد پذیرش فراگیر قرار نمی گیرد . و مسلماً شکست خواهد خورد. و یاانگیزه ای که اثرات اقتصادی محیط را نادیده انگاشته باشد ، دچار مشکلات اقتصادی خواهد شد . بطور خلاصه نگرش و تفکر یک بعدی هدایت کننده و عدم توجه به مجموعه عوامل موثر در روند فراگیری یکی از موانع عمده در راه اثر بخشی تدریس موثر و موفق به شمار می آید .

۴) اعمال نظر شخصی در تصمیم گیری و اتکای بیش از حد بر تجربیات فردی نیز از محدودیتهای دیگر است . در برخی موارد معلمین قبل از آنکه به بررسی همه جانبه مشکل بپردازند، در ذهن خود انتخاب مورد نظر را انجام داد ه و برای تایید و توجیه نظر خویش به اطلاعاتی رومی آورند که در جهت تایید آن تصمیم می باشد و سایر حقایق و شواهدی را که بر خلاف تمایل آنها می باشد ، نادیده می انگارند .

در چنین حالاتی تصمیم گیری جنبه صوری پیدا می کند و مراحل مختلف فرآیند به درستی رعایت نمی شود . در این صورت همه تلاش معلم بر آن است که به نظر شخصی خود جامه عمل بپوشاند و آنرا نتیجه موثر فرآیند نشان دهد . اتکای بیش از حد بر تجربیات شخصی و خود رایی بدون در نظر گرفتن سایر شرایط ، جنبه دیگری از عدم موفقیت است . البته تجربیات معلمین بعنوان یکی از منابع اطلاعاتی می تواند در روند فراگیری نقش مفیدی داشته باشد. ولی هرگاه تجربیات شخصی بعنوان تنها راهنما و اساس در تصمیم گیریها به کار برده شود ، لزوماً نتایج اثر بخشی حاصل نمی شود ،چرا که نمی توان یک نسخه را برای تمام مشکلات پیچید . در این گونه موارد ، نظر شخصی و قضاوت فردی و تعصب بر صحت تجربه های بدست آمده از سوی معلم موجب می گردد قضاوت فردی ملاک اصلی شده، به نظرات و آرای تجربه شده دیگر و اطلاعات و آمار نا موافق توجهی نشود .

خود شیفتگی خط ومشی گذار باعث می شود که وی تنها به تجربیات پیشین و قدیمی خود متکی شده به شرایط جدید توجهی نکند و از سایر نظرات خود را بی نیاز احساس نماید. زیرا بدین ترتیب نظرات مراجع علمی و متخصصان دیگر نیز در رفع مشکل یاد گیری جایی ندارد .

عدم آگاهی معلمین و عدم تمایل آنان نسبت به استفاده از تجربیات و نظرات سایرین مشکل را تشدید کرده ، روند رفع مشکل را تضعیف می کند . بدین ترتیب روند تدریس معلم در محدوده اطلاعات و دانش خود راکدمی ماند و بهره ای از سایر دستاوردها نمی برد.

در برخی موارد، عدم آگاهی معلمین از روشهای جدید موجب می گردد، مساله ای که دارای راه حل تجربه شده و ساده ای است مدتها لاینحل بماند و اتلاف منابع و امکانات بسیاری را سبب شود .

۵) انعطاف ناپذیر بودن تصمیمات در فرآیند تعلیم و تربیت بعضاً از مشکلات حاد و پیچیده ای است که عدم توجه به آن مشکلات زیادی را در پی دارد .

عدم وجود انعطاف لازم در تصمیمات در امر یاد گیری مشکلی است که اجرای آن را در شرایط متغیر و متحول امروز دشوار می سازد. انعطاف ناپذیری تصمیمات زاییده تفکر استفاده کنندگان آنها نسبت به محیط و مجریان است . برخی معلمین چنین می پندارند که محیط اجرایی آنان محیطی ثابت و بدون تغییر است . بنابراین برای چنین محیطی ، بطور ثابت و بدون انعطاف می توان برنامه ریزی کرد. در حالیکه چنین تفکری مشکلات عملی بسیاری را به همراه دارد .

فرآیند تدریس چرخه پیچیده ای است که هدایت کننده آن یعنی معلم، باید این چرخه را مرحله به مرحله طی کند و به مراحل بعدی برسد . وی باید بداند پس از هر مرحله اطلاعات بیشتری تولید می شود و درک او را افزایش می دهد . گاهی نیز اطلاعات جدید ، روشهای قدیمی را دگرگون ساخته و در جهت بهبودی فرآیند به سوی دیگری هدایت می کند . مهمترین مهارتی که معلم باید بیاموزد مهارت تفکر اثر بخش است. آنچه وی را طی فرآیند تدریس از مرحله ای به مرحله دیگر راهنمایی می کند ، تفکر اوست . وی بمنظور هدایت و تشریح مراحل مختلف کارخود لزوماً باید طرحی را تهیه کند که علاوه بر دارا بودن چارچوب کلی روش عمومی تدریس، وی را به رهیافتهای متعددی رهنما شود .

▪ مهمترین مراحل کار با توجه به موارد مذکور عبارتند از :

۱) تعریف دقیق روش برای خود

۲) جمع آوری اطلاعات و داده های مربوط به روش استفاده شده

۳) منطقی کردن فرآیند

۴) به مشارکت گذاشتن تجربیات و موارد مشاوره ای

۵) طراحی نقشه کار و روش تدریس

۶) اقدام عملی

۷) تجزیه و تحلیل نتایج

۸) ارزیابی کار

۹) استفاده از نتایج موثر بعنوان راهکاری برای آینده

▪ راهکارهایی جهت افزایش اطلاعات و اثر بخشی روش انتخاب شده :

ـ پرسشگری : معلم می تواند جهت افزایش اطلاعات خود از همه منابع در دسترس از جمله مبادله اطلاعات با همکاران آموزشگاهی خود استفاده کند . ارتباط با سایر محافل از جمله محافل دانشگاهی ، مراکز تحقیقاتی و یا شرکت در همایش های تعلیم و تربیتی می تواند بسیار موثر باشد.

ـ افزایش مطالعه : منابعی مانند کتابهای مرتبط، مجلات ، مقالات جدید ،مراجعه به سایتهای اطلاعاتی و نمایه های اسنادی و ...

ـ افزایش اطلاعات تجربی و مشاوره ای : شرکت در همایش های علمی، کارگاههای آموزشی و دوره های ضمن خدمت، فرصتهایی مناسبی برای این مورد هستند . این چنین فرصتهایی هم مهارت معلمین را افزایش می دهد و هم تعاملات مشاوره ای ومهارت استفاده ازتجربیات دیگران را افزایش می دهد .

بهره گیری از یک قالب استاندارد در روش مورد نظر، مقایسه بین روشها و نیز شیوه مشارکت آنها را آسان تر می کند . بدین ترتیب مدیریت تفکر و مسایل عمومی، پیش درامد و مقدمه لازمی برای خط ومشی گذاری به شیوه اقتضایی است. زیرا به مدد آن است که شرایط و اوضاع و احوال را می توان شناخت وشیوه مناسب را در مقابل آن برگزید . باید به این نکته مهم توجه کرد که در مدیریت مسایل عمومی یادگیری، آگاهی از مشکلات به معنای تسلیم شدن ، قبول کردن و واکنش انفعالی نشان دادن در مقابل آنها نیست . بلکه کوششی برای شناخت مسایل واداره آنهاست . معلم اثر بخش می تواند در مقابل مسایل یادگیری ، صرفاً نقش مخالف یا پذیرندگی و تسلیم را ایفا کند یا آنکه به استقبال مشکلات رفته ، با آنها بطور فعال برخورد نماید . مدیریت تفکر به شناخت مسایل می پردازد نه این عنوان که به تغییرات تن درد هد. بلکه با این هدف که تغییرات را جهت داده برای آنها پاسخی مناسب و سازنده در جهت مسوولیت خود بیابد. بدین ترتیب و با استفاده ازیک شیوه مناسب مشکلات بطور واقعی شناخته می شوند و انتظارات و توقعات جامعه فراگیر منعکس شده ، از احساس بی تفاوتی و بی نقشی آنان کاسته شده و آنان نیز خود را در روند فراگیری مهم و موثرمی یابند .











ژیلا مهبود
منابع :
۱ تصمیم گیری در تعیین خط و مشی عمومی . دکتر سید مهدی الوانی، انتشارات سمت، ۱۳۷۸
۲ سرمد ، زهره و بازرگان . عباس وحجازی . الهه . روشهای تحقیق در علوم رفتاری، تهران،انتشارات آگاه،۱۳۸۲
۳ ایزاک استفن و مایکل . راهنمای جامع تحقیق وارزیابی .ترجمه کریم نیا، مشهد،انتشارات استان قدس رضوی،۱۳۸۲
۴ صادقپور ، ابوالفضل ، نظریه تصمیم گیری عمومی ، مدیریت اسفره شماره ۱۸ / پاییز ۱۳۸۳





سازمان آموزش و پرورش استان خراسان