حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

مهار کج خلقی های کودکانه با چند روش ساده


بدخلقی در کودکان به‌طور کلی یک ابراز خشم ناانی و غیرمنتظره است و تمایل به جلب توجه در آن نقشی ندارد. هنگام بدخلقی اغلب کودکان به اعمالی مانند گریه کردن، فریاد زدن، چرخاندن و حرکت دادن دست‌ها و پاها دست می‌زنند.

به گزارش شبکه ایران، این حالت معمولاً بین 30 ثانیه تا دو دقیقه طول می‌کشد و هنگام شروع نیز بیشترین شدت را داراست. شدت و زمان این واکنش در بین کودکان متفاوت است و گاهی از شدت بیشتری برخوردار است و زمان بیشتری نیز طول می‌کشد.

در موارد شدید بدخلقی، کودک اشیا را پرتاب می‌کند و از اطرافیان گاز یا نیشگون می‌گیرد. این رفتارهای خشن که در آن کودک به خود یا دیگران آسیب می‌رساند، گاهی نشانه‌ای از مشکلات جدی‌تر است. این مشکل در میان کودکان یک تا چهار سال رایج‌تر است اما امکان درگیر کردن کودکان در تمام سنین و حتی بزرگسالان نیز وجود دارد.

کج‌خلقی در کودکان خصوصاً کودکان یک تا چهار ساله مسئله‌ای رایج است که تقریباً روزی یک‌بار اتفاق می‌افتد. این رفتار، واکنش و عکس‌العمل طبیعی است که کودک در برابر ممانعت بزرگسالان از کسب استقلال و یا فراگیری یک مهارت نشان می‌دهد زیرا اغلب کودکان روش دیگری را برای نشان دادن عصبانیت و ناامیدی بلد نیستند. از این‌رو این بدخلقی‌ها هنگام عصبانی شدن کودک و یا ناامیدی او رخ می‌دهند. برای مثال کودکی که قادر نیست دکمه لباسش را ببندد و یا والدین به او می‌گویند که زمان خواب فرارسیده احساس نامطلوب خود را با کج‌خلقی به اطرافیان نشان می‌دهد.

کج‌خلقی در بین برخی از کودکان نسبت به سایرین بیشتر است. به گفته متخصصان، خستگی کودک، سن، سطح استرس، مشکلات فیزیکی، روحی - روانی و احساسی و همچنین نحوه رفتار والدین در برابر تقاضاهای کودک بر شدت کج‌خلقی تأثیرگذار است.

نادیده گرفتن کج خلقی و کمک کردن و آموزش دادن نحوه غلبه بر خشم و ناامیدی اغلب از بهترین راه‌های مقابله با کج‌خلقی است. توجه به علل آغاز کج‌خلقی و شناخت عوامل محرک به والدین کمک می‌کند تا قبل از خارج‌شدن کنترل رفتاری و احساسی کودک از دست والدین رفتار او را تعدیل کنند.

در صورت ادامه کج‌خلقی تا بعد از چهار سالگی، والدین باید با مراجعه به مشاور از تکنیک‌های خاصی برای غلبه بر این رفتار و آرام کردن کودک استفاده کنند. این در حالی است که اغلب کودکان به تدریج پس از سه سالگی روش کنترل احساسات عمیق و ابراز آنها را فرامی‌گیرند.

ادامه کج‌خلقی تا سنین مدرسه گاهی نشان‌دهنده مشکلات آموزشی و یا مشکل در تعامل کودک با سایر کودکان است. در این صورت والدین باید به پزشک متخصص مراجعه کنند و در رابطه با کج‌خلقی کودک، رفتارهایی که هنگام کج‌خلقی از خود نشان می‌دهد (مانند صدمه زدن به خود، دیگران و یا اشیا) و مشکلات تعاملی او با سایر کودکان با متخصص مشورت کنند.

آیا کلیدهای اصلی تربیت فرزندان خود را می دانید ؟

تربیت فرزندان به خصوص در سنین کودکی اهمیت ویژه ای دارد. در این سنین والدین اولین و در دسترس ترین الگوی عملی کودک هستند و بیشتر از گفتار، رفتار آن ها، برای کودک الگوست. والدین باید بستر تربیت صحیح کودک را فراهم سازند تا او ضمن حرف شنوی از والدین ، مستقل، خلاق و با اعتماد به نفس پرورش یابد.
جلب اعتماد کودک و نوجوان یکی از موضوعاتی است که نباید والدین از آن غفلت کنند اگر کودک به والدین خود اعتماد داشته باشد احساس امنیت خواهد کرد.احساس امنیت نیز زمینه شکوفایی استعدادهای کودک و نوجوان را فراهم می کند. در این باره با یکی از روان پزشکان کودک و نوجوان گفت و گو کردیم که ماحصل آن در ادامه مطلب می آید.

اعتماد و امنیت 
تربیت کودک از بدو تولد و حتی قبل از آن شروع می شود و با این که والدین این نکته را می دانند هرگز تصور نمی کنند که رفتارهای به ظاهر کم اهمیت و جزئی آن ها چه تاثیر شگرفی روی شخصیت آینده کودکان می گذارد.
دکتر رضا مهدوی روان پزشک با بیان این نکته به خراسان می گوید: یکی از اصلی ترین کلیدهای تربیتی کودکان جلب اعتماد است. برخلاف تصور بسیاری از والدین جلب اعتماد کودک نتیجه فرآیند پیچیده و زمان بری نیست بلکه با پاسخ گویی به نیازها و درک احساسات و خواسته های کودک محقق می شود .
والدین از همان روزهای آغازین زندگی حس اعتماد را در وجود کودک می پرورانند، کودکی که بتواند در سایه محبت و توجه به موقع والدین، احساس امنیت و آرامش کند، در بزرگسالی می تواند به محیط پیرامون خود اعتماد داشته باشد، به راحتی به دیگر افراد اعتماد کند و روابط تثبیت شده و پایداری با دیگران برقرار سازد. کودک در دوران شیرخوارگی نیازمند توجه کامل و وافی مادر است تا اعتماد و سپس احساس امنیت کند. زمینه اصلی اعتماد کودک در یک سال اول زندگی فراهم می شود.

استقلال
کودک هم چنین درمراحل رشد و تکامل خود و پس از کسب امنیت و احساس آرامش در فضای پیرامون خود، اولین تلاش ها را برای کسب استقلال از سنین 1.5 تا ۲ سالگی آغاز می کند.
یکی از اولین نشانه های این استقلال تلاش برای غذاخوردن به تنهایی است. بسیاری از والدین هرگز کودک را با ظرف غذایش تنها نمی گذارند و دایم می خواهند به او در خوردن غذاکمک کنند. در صورتی که کودک نیاز دارد به تنهایی غذاخوردن را تجربه کند و این کار به او احساس عزت نفس و استقلال می دهد. البته والدین باید از دور مراقب و نظاره گر کودک باشند و وسایلی را در اختیار کودک قرار دهند که برایش خطری نداشته باشد.

ابتکار
دکتر مهدوی با اشاره به این که پرورش ابتکار و خلاقیت از حدود ۳ تا ۵ سالگی آغاز می شود، تصریح می کند: اگر والدین در این مرحله اجازه ابتکار به کودک خود ندهند یا به سبب رفتارها و حرکات غیرقابل پیش بینی وی با حالت تهاجمی برخورد کنند، به کودک احساس گناه دست می دهد. وی از یک سو دوست دارد در کارهایش ابتکار داشته باشد و از سویی نمی خواهد در اثر رفتارها و حرکاتش احساس گناه کند. تصور کنید پسر ۴ ساله ای با صرف وقت و دقت فراوان کاردستی درست می کند و پس از نشان دادن آن به مادر با سرزنش مادر مواجه می شود که «همه جا را کثیف کردی، لباست را کثیف کردی و...» چنین کودکی احساس شرم و گناه می کند و در بزرگسالی همواره در مقابل دیگران احساس خجالت می کند و می پندارد شایسته سرزنش دیگران است. او هم چنین عزت نفس خود را از دست می دهد و ممکن است احساس بی کفایتی، گناهکاری، بی لیاقتی و بی ارزشی پیدا کند. چنین کودکی در دوران مدرسه پشتکار و همت کافی برای درس خواندن و تحصیل ندارد زیرا تصور می کند هر کاری انجام بدهد بی نتیجه است و مستحق سرزنش خواهد بود.

هویت یابی
کودک طی سال های اولیه زندگی،موجودیت خود را به رسمیت می شناسد و طی مراحل رشد و تکامل به برداشت کامل تری از شخصیت خود می رسد. اما اوج هویت خواهی از سنین ۱۱ سالگی تا دوران بلوغ رخ می دهد زمانی که وی درباره شغل آینده اش، علایق شخصی و نگرش به زندگی تصمیم می گیرد و با والدین بر سر انتخاب ها یا عقایدش جدل می کند. در رویارویی با نوجوان در این مرحله احترام والدین به دیدگاه های وی اصل اساسی است.اگر خواسته های نوجوان در این مرحله از سوی والدین درک نشود، ممکن است وی با قرار گرفتن در گروه همسالان بزهکار، مسیرهای خطرناکی را طی کند.

نفی برخورد چکشی
تعامل با نوجوان در این دوره حساس زندگی کار بسیار دشواری است که نیاز به مهارت دارد. از آن جا که نسل امروز بیشتر به اعمال والدین تا گفتار آن ها توجه می کنند، والدین نباید حرفی بزنند که نمی توانند به آن عمل کنند. عباسعلی شاملی روان شناس با بیان این مطلب به خبرگزاری مهر می گوید: امروزه اثبات شده است که والدین، مربیان و معلمانی موفق هستند که بچه ها بتوانند به آن ها اعتماد کنند. لازمه اعتمادسازی نوجوان درک همدلانه، احترام به شخصیت آنان احترام به انتخاب ها و دیدگاه های وی است. اگر می خواهید نوجوان لجبازی نکند، گاهی لازم است اشتباهش را حتی اگر بزرگ بود به روی وی نیاورید. در برخورد با وی نباید او را محکوم کنید و دست روی نقاط ضعفش بگذارید.وی هم چنین آبروریختن و شکستن غرور نوجوان را از بدترین رفتارهای والدین بر می شمرد و تصریح می کند: حذف یک رفتار نادرست، با این روش ها جواب نمی دهد ما با شکستن غرور نوجوان در واقع توانمندی هایش را دست کم می گیریم و از او موجودی ناتوان خواهیم ساخت.در مجموع باید دانست رفتار نوجوان یا بزرگسال ، انعکاسی از رفتارهای والدین با وی در دوران کودکی است. از سوی دیگر خود والدین باید رفتارها و حرکات خود را به طور مرتب اصلاح کنند تا در تربیت کودکان موفق تر عمل کنند. والدین باید فرصت شکوفایی اندیشه و مسئولیت انجام کار را به فرزندانشان بدهند و در هنگام لزوم مشاوره و راهنمایی را از آن ها دریغ نکنند. در غیر این صورت آن ها نمی توانند از پس مشکلات زندگی برآیند و همیشه کمک می طلبند.باید دانست که در رابطه والد و فرزندی، فرزندان گاهی معلم ما می شوند زیرا می توانند کاستی ها و ضعف های ما را آشکار کنند. والدین در برخورد احساسی با فرزند، در واقع ضعف خود را نشان می دهند و درگیری هیجانی و احساسی شان را به نوجوان هم منتقل می کنند. چنین نوجوانی در آینده نمی تواند رابطه منطقی و دوسویه ای را با دیگران برقرار کند.

درمان لجبازی در کودکان


 شاید پاسخ شما به این سوال ها مثبت باشد و نگران این باشید که فرزندتان لجباز است و برای کنار آمدن با لجبازی کودکتان از دوستان و نزدیکان راه حل هایی را جویا شده باشید.در ادامه این مطلب به بیان ویژگی های کودکان لجباز می پردازیم تا اولا لجبازی را ریشه یابی کنیم و ثانیا به راه های درمان این اختلال رفتاری بپردازیم؛ با ما همراه باشید و از زبان کارشناس ارشد روان شناسی ویژگی، دلایل و راه های درمان را بخوانید.حامد سیامکی خبوشان کارشناس ارشد روان شناسی و عضو سازمان نظام مشاوره و روان شناسی با اشاره به طبقه بندی DSM4 که طبقه بندی آماری و تشخیصی روان شناسی محسوب می شود، می گوید: افراد لجباز در این طبقه بندی یک سری ویژگی ها و خصوصیات خاص دارند که به برخی از این موارد اشاره می کنیم. طبق این طبقه بندی این افراد اغلب فعال هستند و از انجام خواسته ها و رعایت قوانین در دنیای بزرگسالان سرپیچی می کنند.آنان بسیار حساس و زودرنج هستند و اغلب زود خشمگین می شوند و به کینه توزی و انتقام جویی تمایل دارند. در کودکان لجبازی بیشتر در نافرمانی نمود پیدا می کند و خانواده ها بیشتر به علت این خصلت، کودک را لجباز توصیف می کنند. برخی والدین هر نافرمانی از سوی کودک را لجبازی می شمارند در حالی که اگر نافرمانی تداوم داشته باشد، آن را لجبازی می دانیم.

علل لجبازی در کودکان 
علل لجبازی در کودکان بسیار گسترده و پردامنه است. از نظر بیولوژیکی اختلال در عملکرد غدد و اعصاب ممکن است یکی از عوامل لجبازی در کودکان باشد. اما بیشتر لجبازی ها ریشه در سبک رفتاری والدین دارد. به گفته سیامکی در ۴ مدل سبک توجه والدین به کودکان می توان ریشه لجبازی را شناسایی کرد؛ در قدم اول توجه ناکافی والدین ممکن است عامل لجبازی کودک باشد. به این معنا که چون کودک دچار کم توجهی است، با لجبازی قصد جلب توجه والدین را دارد و تلاش می کند از این طریق توجه آن ها را برانگیزد. برخی والدین هم به کودک «توجه مشروط» می کنند؛ حتما شنیده اند که والدین به فرزند خود می گویند: «اگر این کار را بکنی، پسر یا دختر خوبی هستی» آن ها با این کار در واقع خوب یا بد بودن کودک را به انجام دادن یا ندادن یک کار مشروط می کنند. از طرف دیگر والدین بسیاری هم هستند که با توجه بسیار زیاد به کودک او را لجباز بار می آورند.

این کودکان اغلب پرتوقع هستند و پس از مدتی هیچ چیز آن ها را راضی نمی کند.توجه منفی هم نوع دیگری از توجه است که معمولا با داد زدن، سرزنش و توهین کردن همراه است و کودک به عنوان مکانیسم دفاعی از لجبازی استفاده می کند.ناکامی هم یکی از علل لجبازی در کودکان است. کودکانی که دائم در رسیدن به اهداف خود شکست می خورند، لجباز بار می آیند. از طرفی خانواده هایی که دائم کودک را نهی می کنند، از او انتظارات زیادی دارند، از روش های تشویقی برای بالا بردن انگیزه کودک در انجام کارها استفاده نمی کنند، او را به سوی لجاجت سوق می دهند.نباید فراموش کرد که سرزنش و امر و نهی بیش از حد به کودک او را لجباز می کند. کودک به عنوان یک انسان حق دارد گاهی اشتباه کند بدون این که مستحق سرزنش باشد. در حالی که برخی والدین اجازه اشتباه کردن به کودک نمی دهند و بابت هر کار اشتباه او را سرزنش می کنند.

کودک در مراحل رشد درمی یابد که حق دارد اشتباه کند و مستحق سرزنش نیست. بنابراین در مقابل والدین جبهه می گیرد. انعطاف ناپذیری والدینی که انتظار شکست یا خطا را از کودک خود ندارند باعث می شود اجازه کسب تجربه به او را ندهند و اگر هم اجازه این کار را بدهند بابت هر اشتباه او را سرزنش می کنند.این کارشناس ارشد روان شناسی بالینی درباره لجبازی ناشی از خشم درونی کودک توضیح می دهد: گاه بروز ندادن خشم توسط کودک، باعث لجبازی می شود و گاهی اضطراب ها و تنش های درون خانوادگی به خشم درونی در او منجر می شود. هم چنان که الگوپذیری از والدین و تناقضات رفتاری والدین بر شکل گیری لجاجت در رفتار و شخصیت کودک نقش دارد. لجبازی برای کودک در واقع راهی برای رسیدن به هدف است زیرا او یاد گرفته است با لجبازی به هدف و خواسته خود برسد.او این الگو را از رفتارهای مستقیم والدین و یا تناقضاتی که در خانواده شاهد بوده، گرفته است.

والدینی که ضد و نقیض صحبت می کنند و خودشان لجبازی می کنند، در واقع لجبازی را آموزش می دهند و طبیعی است که کودک هم همان طور بارمی آید.دقت کنید که کودک با مهارت زندگی و مهارت های ارتباطی آشنا نیست و این والدین هستند که راه های رسیدن به هدف و نه گفتن را باید به او آموزش دهند.در کودکان دشوار، مبتلا به اوتیسم و بیش فعال، مبتلا به صرع و آلرژی،لجبازی بیشتر مشاهده می شود. همچنین تناسب نداشتن قد به وزن، کم کاری یا پرکاری غدد، اضطراب های نهان و فراگیر هم در این امر موثر است.

درمان 
وی درباره شیوه برخورد با لجبازی کودکان توضیح می دهد: اولین قدم این است که پذیرش خطا را یاد بگیریم. بهتر است به عنوان والد رفتارهای کودک را با توجه به نسل و جنس وی، مورد ارزیابی قرار دهیم و خطاها و رفتارهای او را به شخصیتش ارتباط ندهیم. البته باید او مسئول کارها و رفتارهایش باشد اما لازم است مواظب باشیم که او را سرزنش نکنیم و به او حق دهیم گاهی اشتباه کند. وقتی با او صحبت می کنیم باید واضح، شفاف و ساده و دقیق انتظاراتمان را از کودک بیان کنیم. استفاده از جملاتی مثل «عرضه نداشتی این کار را انجام بدهی» در واقع تخریب شخصیت کودک است. بهتر است به او بگوییم که «اگر می خواهی این کار را انجام دهی، باید ... این گونه انجام دهی».

به این ترتیب به او کمک کرده ایم تا بدون تحقیر و سرزنش به هدفش برسد.باید یاد بگیریم به کودک حق انتخاب دهیم. بهتر است بین چند گزینه موردنظر خودمان به او حق انتخاب دهیم. اگر به او حق انتخاب دادیم در واقع به نظرش احترام گذاشته ایم. مادری که از کودک می پرسد «غذا می خوری یا نه» و پس از پاسخ منفی کودکش به او تشر می زند که بایدغذا بخوری، در واقع به او حق انتخاب نداده است. بنابراین لازم است برای نظر کودک احترام قائل شویم. از طرفی والدین خود باید از نظر شخصیتی و روانی ثبات داشته باشند تا بتوانند به کودک خود کمک کنند. والدین باید یاد بگیرند شنونده خوبی باشند و به کودک فرصت حرف زدن و تخلیه هیجان بدهند تا بتواند تخیلات، احساسات، تفکرات و هیجانات خود را بروز دهد. دخالت به موقع به هنگام دعواهای بچگانه بسیار مهم است. 

لازم است والدین فقط وقتی کودکان در حال صدمه زدن به خود یا طرف مقابل هستند، دخالت کنند و در غیر این صورت اجازه دهند بچه ها خود مشکلاتشان را رفع کنند. والدین کنترل گر یا سلطه جو اجازه نمی دهند بچه ها استقلال کافی پیدا کنند، بنابراین کم کم به لجبازی و یا رفتارهای پنهان کارانه سوق داده می شوند.لازم است والدین به رفتارهای مثبت کودک بیشتر توجه کنند و در قالب بازی، داستان و شعر مهارت های زندگی، حل مسئله، مهارت های ارتباطی، درست درخواست کردن، دفاع از حق و حقوق را به او یاد دهند. فراموش نکنیم که لجبازی کودک در بسیاری از مواقع ناشی از اضطراب است. 

اگر علاوه بر لجبازی، کودک مشکلاتی در خواب و تغذیه دارد باید به مشاوره مراجعه کرد تا ریشه آن شناسایی و رفع شود. دقت کنید که روش های تربیتی متناقض بین والدین لجبازی کودک را تشدید می کند. اگر یکی تنبیه کند، دیگری تشویق، یکی کنترل گر باشد، دیگری کودک را آزاد بگذارد این عوامل در واقع کودک را دچار تضاد می کند و باعث می شود که او نتواند به راحتی درست را از نادرست تشخیص دهد.نباید فراموش کرد که قاطع بودن پدر و مادر، شفاف بودن قوانین داخل خانواده و مقید بودن والدین به اجرای آن قوانین بهترین راهکار برای حل مشکل لجبازی بچه هاست. قوانین نباید سخت گیرانه، احساسی، پرتناقض و موقتی باشد بلکه باید آسان، همیشگی و لازم الاجرا باشد و همه اعضای خانواده به آن عمل کنند. 

لجبازی بزرگسالان 
بروز لجبازی در کودکان بیشتر تحت تاثیر عوامل محیطی است. لجبازی ممکن است تا دوران بزرگسالی هم ادامه پیدا کند زیرا در واقع لجبازی نوعی بازی است که افراد در زندگی به صورت ناخودآگاه آن را انجام می دهند و همان طور که گفتیم راهی است که بعضی برای رسیدن به اهداف خود از آن استفاده می کنند. اگر کودکی یاد گرفته باشد برای رسیدن به هدف (اسباب بازی، شکلات، تفریح و بعدها رایانه و خودرو و ...) می تواند با گریه، قهر، داد و بیداد به هدفش برسد این کار را تا دوران بزرگسالی ادامه می دهد. این افراد در زمینه شغلی و تحصیلی نمی توانند رشد چندانی داشته باشند و مدام تغییر رشته یا تغییر شغل می دهند. از طرف دیگر در زندگی مشترک به صورت ناخودآگاه و ناآگاهانه سبک های لجبازی خود را ادامه می دهند و نمی توانند درباره مسائل و مشکلات خود با همسرشان به نتیجه برسند.

رشد جسمانی در کودک

رشد جسمانی در کودک : 

کودکان 6-9  سال نیاز به فعالیت دارند و چون در مدرسه باید آرام و بی سرو صدا باشند ، انرژی موجود خود را به صورت عادت های عصبی مانند مداد و ناخن جویدن ، انگشت گاز گرفتن ، مو پیچاندن و بیقراری کلی نشان می دهند.

کودک 6-9 ساله به هنگام مدرسه نیاز به استراحت فراوان دارند و بر اثر فعالیت های ذهنی زود خسته می شود.

در 6-9  سالگی بر ماهیچه های بزرگ بدن بیش از ماهیچه های کوچک و ظریف تسلط دارد بدین جهت برای بسیاری ازآن ها کار با مداد و خودکار دشوار است .

 تا کودک به سن 8 سالگی نرسد چشمانش همسانی کامل ندارد در نتیجه حروف چاپی نباید ریز باشد .

کودک 6-9 ساله برای ابتلا به بیماری های گوناگون آمادگی بیشتری دارد .

فعالیت های بدنی زیادی دارند به مهارت های خود اعتماد دارند و خطرات بدنی را ناچیر می شمارند.

پسران نسبت به دختران در نیروی بدنی و استقامت برتری دارند از بازیهای خشن لذت می برد

هماهنگی بین حس وحرکت در اثر فعالیت بوجود آمده است و پیوندهای حسی –حرکتی اساسی مستحکم گردیده است و در کاربرد صحیح و سریع اندامهای حسی –حرکتی مهارت کافی را کسب کرده است.

کودک به بازی های توام با حرکات علاقمند است تا سرعت و قدرت و مهارت خود را نشان دهد.

هرچه به اواخر دوره نزدیک می شود کار با ابزار مانند قلم و سوزن برای او جالب است.

 ویژگیهای شناختی:

کودک از سنین 6-8سالگی وارد مرحله عملیات عینی می شود، فرد می تواند عملیات ذهنی انجام دهد. قواعد منطقی و اساسی معینی را درک می کند و از همین راههای منطقی و کمی می تواند استدلال کند.

کودک  می تواند مسائل را از دیدگاههای مختلف ببیند و پدید ه ها را می تواند ارزیابی منطقی کند.

کودک می تواند به طرو همزمان به جنبه های مختلف یک شی یا پدیده توجه کند و ارتباط بین ابعاد مختلف را درک کند.

کودک قادر به نگهداری ذهنی در مورد مایعات و جامدات است (اصل همسانی)

قادر به ردیف کردن دو ردیف هم طول است ، بر اساس یک یا چند خصوصیت پدیده ها را ردیف می کند.

بر اساس یک یا چند خصوصیت ، نسبت پدیده ها را می شناسد(بزرگ ، کوچک ، زشت زیبا )

کودک می تواند به طور همزمان در مورد کل و جزء استدلال کند و می تواند درک کند بین دسته ها روابط منطقی حاکم است .

کودک می تواند کیفیت و تعداد را در ذهن خود نگه دارد و اشیای واقعی را طبقه بندی و منظم کند ولی نمی تواند

درک انتزاعی از مسائل فرضیه ای یا پدیده های تصوری را داشته باشند .

کودک تجربه می کند، لمس می کند، سوال می کندنتیجه می گیرد تا مطلب برای او معنادار گردد.

د رعین استقلال به راهنمایی و ارشاد نیاز دارد و این امر موجب رفتارهای نامنظم و پیش بین نشده ای را بوجودمی آورد.

در سه سال اول دبستان علاقه فراوانی به یادگیری دارد.

علاقه کودک به صحبت کردن بیشتر از نوشتن است . بی انکه اشتیاق زیادی به پاسخ دادن داشته باشد .

به از حفظ خواندن مطالب گرایش فراوانی نشان می دهد.

در باره هر موضوعی کنجکاوی نشان می دهد . از هر موضوعی کلکسیون یا مجموعه دوست دارد داشته باشد . اما ناگهان همه انها را یکی یکی کنار گذاشته و به کار دیگری می پردازد.

کودک نیاز دارد در این دوره سنی با یکسری مسائل قابل حل روبرو شود تا از تفکر درباره آن ها لذت ببرد .

استعداد یاد آوری با افزایش سن زیاد می شود و مطالب بیشتری را می تواند حفظ کند و به خاطر بیاورد .

این رشد استعداد در4/5 تا 11سالگی بین 18-20 کلمه است ، عوامل موثر در این یاد آوری علاقه ، تمرکز ، دقت وآمادگی برای واکنش سریع است .

حفظ و یاد آوری ارقام و اعداد ،7-11 بین 5تا 6 عدد است که این یاد اوری اعداد ، مشکل تر از الفاظ است .

کودک در 7سالگی ، استعداد 5 جمله گفتاری و نوشتاری داد و در 9/5سالگی این به 6جمله می رسد.

کودک در نوشتن ، در 9سالگی 11جمله می نویسد و در 12سالگی ،13می نویسد.

کودک در ابتدای ورود به مدرسه ، 2500کلمه می داند و در تعبیرات گفتاری خود از 6  کلمه در یک جمله استفاده می کند .

سرعت رشد گویایی در سنین 5-13بسیار سریع است .

رغبت در یادگیری و درک این سن (7-12) ،  10دقیقه است

یادگیری مشاهده ای و تقلید از الگو موثر تر است و بهتر است به صورت عینی باشد

کودک با ورود به مدرسه و تماس با دیگر کودکان ، از نسبی بودن منقطه نظر خویش آگاه شده و به نقطه نظر های متفاوت توجه می کند و خود را به جای دیگران تصور می کند.

خود مداری اش تعدیل شده ، به حقوق مساوی پی برده و رعایت می کند .

در مشاهده پدیده های اطراف خود از مرحله چیستی ، به مرحله چگونگی و چرائی رسیده است .

ارزش دارد قدردانی را به فرزندانمان بیاموزیم .

ارزش دارد قدر دانی را به فرزندانمان بیاموزیم .

 

این نکته نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد. 

 یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))

جوان پاسخ داد: ((هیچ.))

رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.))

رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))

جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))

رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جواننشان داد.

جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایشسرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناکبود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تااو بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و    آینده اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرشیواشکی شست.

آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده ایدو چه چیزی یاد گرفتید؟))

جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))

رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))

 

جوان گفت:

1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.

2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشواراست برای اینکه یک چیزی انجام شود.

3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران رابرای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.

بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد. هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.

 

یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خودبی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی،که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند.

اگر این جور والدین حامی هستیم،

آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟

 شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، بهترین امکانات را داشته باشند،تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید خانه را مرتب می کنید ، ظرف ها را می شویید و...، لطفاً اجازه دهید بچه ها نیز آن را تجربه کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.

این کار برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که               والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.

مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند ویاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند.

امید که بتوانیم بهترین ها را به فرزندانمان بیاموزیم .

 

 

 

با سپاس بی نهایت

نسرین شهاب پور – آبان ماه 1391