حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

حرف های یک معلم

تقسیم آموخته های یک معلم

پیرمرد عاشق - هرگز زود قضاوت نکن

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!

به یاد داشته باش...

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش...

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان

باش..

اگر شریف و  درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.

نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.بهترین های خود را به دنیا

ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه هست همواره

میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...

" کورش کبیر "

شروع به کار دوباره وبلاگ حرف های یک معلم

به نام دوست که هر چه داریم از اوست .

سلام به همه ی دوستان آشنا و همراهان نا آشنا

بعد از مدتی که امکان استفاده از وبلاگ « حرف های یک معلم » را نداشتم به صورت اتفاقی با این  سرویس دهنده ی وبلاگ آشنا شدم که به نظرم بسیار کارآمد و قابل اطمینان بود «البته امیدوارم همین طور هم باقی بماند »


پس از این به بعد حرف ها . خاطرات و آموخته های خودم رو در این وبلاگ با شما درمیان می گذارم . امیدوارم در این مسیر من را همراهی کنید .

با سپاس بی نهایت : نسرین شهاب پور